خرف کردن (بَ دَ دَ) مبهوت کردن. گنگ کردن. کندفهم کردن: خیالش خرف کرده کالیوه رنگ بمغزش فروبرده خرچنگ چنگ. سعدی (بوستان) ادامه... مبهوت کردن. گنگ کردن. کندفهم کردن: خیالش خرف کرده کالیوه رنگ بمغزش فروبرده خرچنگ چنگ. سعدی (بوستان) لغت نامه دهخدا